#دوباره می نویسمت... کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه می چکم... به سطر های دفترم
تو تازیانه می زنی به زَخمهٔ خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم
#حسین_منزوی
باز پاهای خستگی ام را
قرض دادم به آسمان جلی ام
شهر با من تلوتلو میخورد
لای این روزهای الکلی ام
لا به لای سکوت ادم ها
بوق ممتد کنار جاده شدم
مرگ آرام روی ترمز زد
از تن زندگی پیاده شدم
از خودم واقعا جدا بودم
زندگی را به مرگ چسبیدم
فحش هایی نخوردنی خوردم
چیز هایی ندیدنی دیدم
از سر زندگی بلند شدم
جسم خود را درسته قی کردم
آخرش مُردم و نفهمیدم
زندگی را چگونه طی کردم
مدتی با سکوت حرف زدم
عقل را از سرم در آوردم
دست های نبودنم را هم
توی جیب نبودنم کردم
من فقط یک مترسک عوضی
روی اعصاب مزرعه بودم
هر طرف هر کجا مرا بردند
راه را بی اراده پیمودم
راه رفتم بدون پاهایم
راه رفتم کنار آزادی
جبر را بین راه گم کردم
فارغ از لذت و غم و شادی
از مکان و زمان گریز زدم
تا کمی هم خود خودم باشم
آنچه باید نمیشدم شد تا
آنچه باید نمیشدم باشم
روی چشمان عشق اشک شدم
اخر از اتفاق افتادم
آن قدر درد را سبک کردم
مثل نور از چراغ افتادم
ناگهان مرگ میرسد از راه
همه ی زندگی همین بوده ست
ما اگر از دوباره زنده شویم
مرگ یک اتفاق بیهوده است
ای دیده اگر کور نئی
گور ببین
وین عالم پر فتنه و
پر شور ببین
شاهان و سران و سروران
زیر گِل اند
روهای چو مه در دهنِ
مور ببین
👤خیام
V
*ماهم روزی گم شده تاریخ میشویم*
عبرت روزگار
🔵
▫یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگیشان،
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزارمان...
▪قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
▫قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب،
مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا
کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.
▪قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
از گلوله نترسیده اند
و حالا
کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!
▫همه این کینه ها،
همه ی این تلخی ها،
همه ی این زخم زبان زدن ها،
همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،
همه ی این زهر ریختن ها،
تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم
همه..
تمام می شود.
▪از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.
▫اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم
کنار هم بمانیم
و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم.
همه ی ما.
بدون استثناء ، کمی دیرتر.
کمی زودتر.
یک دفعه.
ناگهانی ...
✅زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند!
🌹🌹🌹
🍃🌸🍃